سردار بی سر کردستان شهید محمدجواد دده جانی
سردار بی سر کردستان شهید محمدجواد دده جانی

سردار بی سر کردستان شهید محمدجواد دده جانی

السلام علیک یا اباعبدالله

شهید

سردار شهید محمد جواد دده جانی

 مهر به اهل بیت عصمت و طهارت  در دل داشت وامام  خمینی  را زیاد دوست داشت او با شنیدن پیام امام از سربازخانه فرار کرد و به جمع راهپیمایان و تظاهر کنندگان پیوست سپس شهید دده جانی به سپاه پاسداران پیوست و به آموزش نظامی اعضای سپاه و بسیج  پرداخت.

در سرکوبی اشرار مناطق مختلف کردستان و پاکسازی دهگلان و کامیاران و همینطور گردنه مروارید نقش موثری داشت و رزمنده ای خستگی ناپذیر بود ونهایت  در جبهه جنوب(کنجان چم)در یک درگیری شدید با بعصیان کافر و بعد از به هلاکت رساندن بیش از 80 مزدور ارتش بعث عراق به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست.

آخرین روزه 2 یادگار دفاع مقدس با نام شهدا افطار شد/ خاطره ای که خاطره ساز شد

مهدی غفاریان یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس که همرزم شهید مظفری، از شهدای روستای مظفرآباد بود به بیان خاطراتی از آن شهید پرداخت، اما هنوز چند دقیقه‌ای از آغاز سخنانش نگذشته بود که سکوتی طولانی حاکم و پس از آن نقش بر زمین شد.

خاطره‌ای که ناتمام ماند و خود برای حاضران در مراسم خاطره‌ساز شد، روح این یادگار دفاع مقدس در کالبد جان تاب نیاورد و با ذکر نام شهدا از زمین تا آسمان پرگشود و همرزم شهید مظفری و دیگر یلان دلیر کردستانی، حالا دیگر بازمانده از قافله شهدا نبود، آخرین افطاری وی به نام شهدا بود، روزه‌ای که در دیدار حق باید به افطار می‌نشست.

اما این تمام ماجرا نبود، جعفر خادمه‌وند مسئول هیئت رزمندگان سریش‌آباد و مجری مراسم، با همرزم دیرین خود همراه شد تا او را به بیمارستان برساند، اما دیگر دیر شده بود، تلاش برای نجات او بی‌فایده بود، وی ناامید از نجات دوست دیرینش در گوشه‌ای از زمین نشست، ناگهان ضعف شدید تمام بدنش را فراگرفت، احساس درد تمام وجودش را فراگرفت.

پزشکان افت شدید فشار خون وی را تایید و بلافاصله اقدامات پزشکی انجام گرفت، کمی بعد بهبودی نسبی در وی حاصل شد، از بیمارستان ترخیص و به خانه رفت، اما چند لحظه بعد دوباره حالش رو به وخامت گذاشت و این جانباز سرافراز نیز ساعاتی پس از همرزم خود به سوی دوست شتافت.

آخرین یادواره‌ای که مرحوم خادمه‌وند برگزار کرد، برای همیشه ماندگار شد، چون خود و همرزمش، ماندگاران این یادواره شدند

مهدی غفاریان یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس که همرزم شهید مظفری، از شهدای روستای مظفرآباد بود به بیان خاطراتی از آن شهید پرداخت، اما هنوز چند دقیقه‌ای از آغاز سخنانش نگذشته بود که سکوتی طولانی حاکم و پس از آن نقش بر زمین شد.

خاطره‌ای که ناتمام ماند و خود برای حاضران در مراسم خاطره‌ساز شد، روح این یادگار دفاع مقدس در کالبد جان تاب نیاورد و با ذکر نام شهدا از زمین تا آسمان پرگشود و همرزم شهید مظفری و دیگر یلان دلیر کردستانی، حالا دیگر بازمانده از قافله شهدا نبود، آخرین افطاری وی به نام شهدا بود، روزه‌ای که در دیدار حق باید به افطار می‌نشست.

اما این تمام ماجرا نبود، جعفر خادمه‌وند مسئول هیئت رزمندگان سریش‌آباد و مجری مراسم، با همرزم دیرین خود همراه شد تا او را به بیمارستان برساند، اما دیگر دیر شده بود، تلاش برای نجات او بی‌فایده بود، وی ناامید از نجات دوست دیرینش در گوشه‌ای از زمین نشست، ناگهان ضعف شدید تمام بدنش را فراگرفت، احساس درد تمام وجودش را فراگرفت.

پزشکان افت شدید فشار خون وی را تایید و بلافاصله اقدامات پزشکی انجام گرفت، کمی بعد بهبودی نسبی در وی حاصل شد، از بیمارستان ترخیص و به خانه رفت، اما چند لحظه بعد دوباره حالش رو به وخامت گذاشت و این جانباز سرافراز نیز ساعاتی پس از همرزم خود به سوی دوست شتافت.

آخرین یادواره‌ای که مرحوم خادمه‌وند برگزار کرد، برای همیشه ماندگار شد، چون خود و همرزمش، ماندگاران این یادواره شدند.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930425000992#sthash.8UVtTXbx.dpuf

مهدی غفاریان یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس که همرزم شهید مظفری، از شهدای روستای مظفرآباد بود به بیان خاطراتی از آن شهید پرداخت، اما هنوز چند دقیقه‌ای از آغاز سخنانش نگذشته بود که سکوتی طولانی حاکم و پس از آن نقش بر زمین شد.

خاطره‌ای که ناتمام ماند و خود برای حاضران در مراسم خاطره‌ساز شد، روح این یادگار دفاع مقدس در کالبد جان تاب نیاورد و با ذکر نام شهدا از زمین تا آسمان پرگشود و همرزم شهید مظفری و دیگر یلان دلیر کردستانی، حالا دیگر بازمانده از قافله شهدا نبود، آخرین افطاری وی به نام شهدا بود، روزه‌ای که در دیدار حق باید به افطار می‌نشست.

اما این تمام ماجرا نبود، جعفر خادمه‌وند مسئول هیئت رزمندگان سریش‌آباد و مجری مراسم، با همرزم دیرین خود همراه شد تا او را به بیمارستان برساند، اما دیگر دیر شده بود، تلاش برای نجات او بی‌فایده بود، وی ناامید از نجات دوست دیرینش در گوشه‌ای از زمین نشست، ناگهان ضعف شدید تمام بدنش را فراگرفت، احساس درد تمام وجودش را فراگرفت.

پزشکان افت شدید فشار خون وی را تایید و بلافاصله اقدامات پزشکی انجام گرفت، کمی بعد بهبودی نسبی در وی حاصل شد، از بیمارستان ترخیص و به خانه رفت، اما چند لحظه بعد دوباره حالش رو به وخامت گذاشت و این جانباز سرافراز نیز ساعاتی پس از همرزم خود به سوی دوست شتافت.

آخرین یادواره‌ای که مرحوم خادمه‌وند برگزار کرد، برای همیشه ماندگار شد، چون خود و همرزمش، ماندگاران این یادواره شدند.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930425000992#sthash.8UVtTXbx.dpuf

مهدی غفاریان یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس که همرزم شهید مظفری، از شهدای روستای مظفرآباد بود به بیان خاطراتی از آن شهید پرداخت، اما هنوز چند دقیقه‌ای از آغاز سخنانش نگذشته بود که سکوتی طولانی حاکم و پس از آن نقش بر زمین شد.

خاطره‌ای که ناتمام ماند و خود برای حاضران در مراسم خاطره‌ساز شد، روح این یادگار دفاع مقدس در کالبد جان تاب نیاورد و با ذکر نام شهدا از زمین تا آسمان پرگشود و همرزم شهید مظفری و دیگر یلان دلیر کردستانی، حالا دیگر بازمانده از قافله شهدا نبود، آخرین افطاری وی به نام شهدا بود، روزه‌ای که در دیدار حق باید به افطار می‌نشست.

اما این تمام ماجرا نبود، جعفر خادمه‌وند مسئول هیئت رزمندگان سریش‌آباد و مجری مراسم، با همرزم دیرین خود همراه شد تا او را به بیمارستان برساند، اما دیگر دیر شده بود، تلاش برای نجات او بی‌فایده بود، وی ناامید از نجات دوست دیرینش در گوشه‌ای از زمین نشست، ناگهان ضعف شدید تمام بدنش را فراگرفت، احساس درد تمام وجودش را فراگرفت.

پزشکان افت شدید فشار خون وی را تایید و بلافاصله اقدامات پزشکی انجام گرفت، کمی بعد بهبودی نسبی در وی حاصل شد، از بیمارستان ترخیص و به خانه رفت، اما چند لحظه بعد دوباره حالش رو به وخامت گذاشت و این جانباز سرافراز نیز ساعاتی پس از همرزم خود به سوی دوست شتافت.

آخرین یادواره‌ای که مرحوم خادمه‌وند برگزار کرد، برای همیشه ماندگار شد، چون خود و همرزمش، ماندگاران این یادواره شدند.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930425000992#sthash.8UVtTXbx.dpuf

مهدی غفاریان یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس که همرزم شهید مظفری، از شهدای روستای مظفرآباد بود به بیان خاطراتی از آن شهید پرداخت، اما هنوز چند دقیقه‌ای از آغاز سخنانش نگذشته بود که سکوتی طولانی حاکم و پس از آن نقش بر زمین شد.

خاطره‌ای که ناتمام ماند و خود برای حاضران در مراسم خاطره‌ساز شد، روح این یادگار دفاع مقدس در کالبد جان تاب نیاورد و با ذکر نام شهدا از زمین تا آسمان پرگشود و همرزم شهید مظفری و دیگر یلان دلیر کردستانی، حالا دیگر بازمانده از قافله شهدا نبود، آخرین افطاری وی به نام شهدا بود، روزه‌ای که در دیدار حق باید به افطار می‌نشست.

اما این تمام ماجرا نبود، جعفر خادمه‌وند مسئول هیئت رزمندگان سریش‌آباد و مجری مراسم، با همرزم دیرین خود همراه شد تا او را به بیمارستان برساند، اما دیگر دیر شده بود، تلاش برای نجات او بی‌فایده بود، وی ناامید از نجات دوست دیرینش در گوشه‌ای از زمین نشست، ناگهان ضعف شدید تمام بدنش را فراگرفت، احساس درد تمام وجودش را فراگرفت.

پزشکان افت شدید فشار خون وی را تایید و بلافاصله اقدامات پزشکی انجام گرفت، کمی بعد بهبودی نسبی در وی حاصل شد، از بیمارستان ترخیص و به خانه رفت، اما چند لحظه بعد دوباره حالش رو به وخامت گذاشت و این جانباز سرافراز نیز ساعاتی پس از همرزم خود به سوی دوست شتافت.

آخرین یادواره‌ای که مرحوم خادمه‌وند برگزار کرد، برای همیشه ماندگار شد، چون خود و همرزمش، ماندگاران این یادواره شدند.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930425000992#sthash.8UVtTXbx.dpuf

یادواره شهدای گمنام سریش آباد

تصویر:آرشیو

            



    دیشب به همت حوزه مقاومت شهید افیونی شهر سریش آباد وبا حضور مردم شهر بعد از نماز مغرب و عشاءیادواره شهدای گمنام شهر سریش آباد برگزار گردید.                                                          

شهید دده جانی


شهید دده جانی